همشهری - پروانه بهرام نژاد: جرعه اول را که مینوشد، دختر بلوچی زیر لب میگوید: درست طعم چای خانه پدری را میدهد. از آن چاییهای تازه دم و قندپهلو که هر جرعهاش خستگی را از تن میبرد و رنج روزگار را کم میکند. انگار خاصیت چایی خانه پدری، شفابخشی است. خانهای که هر بار مهمان تازهای برایش از راه میرسد، حال و هوای متفاوتی به خود میگیرد و صاحبخانه با مهر پذیرای همگی میشود. اینبار هم درِاین خانه به روی هزاران بانویی باز شده که از راه دور و نزدیک آمدهاند. اینجا خانه پدری همه زنان سرزمین من است.
میعادگاه عشق
در گرگ و میش هوا و چند قدم مانده به طلوع کامل خورشید و در میان جمعیت انبوه که انگار همگی عجله دارند، چندتایی عصازنان و برخی هم با چمدانهای چرخ دار و کوله پشتی روی دوش از میان بانوان میگذرند. تعداد بسیاری از بانوان هم که نوزاد در آغوش گرفتهاند، قدمهایشان را تندتر برمیدارند تا از قافله جانماند. قافلهای که راه به خانه پدری دارد و میعادگاه عشق. دختر بلوچی که کیلومترها راه آمده تا حضرت عشق را برای اولین بار ببیند، تعبیرش از حسینیه حضرت امام خمینی(ره) خانه پدری است و دیدارش را وصال حضرت عشق مینامند. خانهای که ورود به آن آداب خاصی دارد اما ساده و به دور از تصورات ذهنی برخی از ما را.
انتظار دلنشین
به هر فردی که از میانه در میلهای رد میشود، با احترام خوش آمد میگویند و جمعیت را به صفهایی هدایت میکنند که به ایستگاه اول بعد از ورود به محوطه یعنی تحویل وسایل شخصی منتهی میشود. جایی که باید کیف و تلفن همراه و همه چیز را تحویل داد و فارغ از همه چیز و آسوده خاطر به سوی مقصد اصلی رهسپار شد. بعد از آن نوبت به بازرسی میرسد و بازرسیهایی که برای حفظ امنیت حاضران صورت میگیرد اما این هم دلنشین است چون منتهی به دیداری میشود که خدا میداند دوباره توفیق نصیب تک تک این جمع شود یا نه. برای رسیدن به میعادگاه اصلی و حسینیه چندین مرحله را باید پشت سر گذاشت و به انتظار گذشت.
آرزویی که محقق شد
دونفر زیر بازویش را گرفتهاند و به زور میتواند روی پاهایش بایستد و به سختی راه میرود. مادر دستش را روی قاب عکس پسرش میکشد و نم اشکی گوشه چشمانش مینشیند و میگوید: «فدای رهبرمان. از لرستان آمدهام. به عشق حضرت یار. خدا از عمر من کم کند و به حضرت آقا طول عمر بدهد.» به اینجای کلام که میرسد، قدم شل میکند و اشک راهش را پیدا، دختر که مادر را از کیلومترها دور همراهی کرده، ادامه میدهد: «مادرم به آروزیش رسید. سالها بود دلش میخواست حضرت آقا را زیارت کند. خدا خیرشان بدهد، مادرم را به آرزویش رساندند.» اینجا هیچ کسی بر دیگری برتری ندارد. حتی پیداکردن جای نشستن فقط به زمان حضور در حسینیه برمیگردد اگر زودتر برسی، جلوی حسینیه مینشینی و اگر دیرتر به مقصد رسیده باشی باید در انتهای سالن یا شبستان نظاره گر مراسم شوی.
به حرمت صاحبخانه
«فکر میکردم چون چادری نیستم، راهم ندهند.» این را دخترک نوجوانی میگوید که با تعدادی از همدانشگاهیهایش به این مهمانی دعوت شده است. مهمانی ای که برخلاف گمان خیلیها برای صاحب اصلیاش فرقی ندارد، چادر سرت باشد یا مانتویی باشی و حتی کمی روسری یا مقنعهات عقب رفته باشد. در این خانه به روی همه مهمانانش باز است. مهمانانی که پیر و جوان خودشان آداب حضور در محضر پدر همه مسلمانان را میدانند و حرمت صاحبخانه را نگه میدارند. اینجا خبری از گزینشهای مرسوم میان مردم نیست و همه مهمان خانه پدری هستند و دارای احترام. پدری که همه حاضران را «فرزندانم» و «دخترانم» خطاب میکنند و «مسئله زن در اسلام یکی از نقاط قوت اسلام» میدانند.
میان اشکها و لبخندها
پرده فیروزهای کنار میرود و سالن یک صدا پر میشود از نوای «صل علا محمد یاور مهدی آمد...» نوایی که در میان بغضها و اشکهای از سر شوق در هم میپیچد. همه دست به سینه و با احترام و برمیخیزند و به استقبال پدر ایران زمین به سوی جایگاه خیز برمیدارند. در گوشه و کنار اینجا عشق جاریست، عشقی که چشم که هیچ، حتی دوربینهای متعدد هم فرصت ثبت آنها را پیدا نمیکند. اندکی بعد تعدادی از بانوان اندیشمند، ورزشکار و فرهیخته در جایگاه قرار میگیرند و هریک سخنانی را در زمینه تخصصشان و دغدغههای بانوان مطرح میکنند بعد نوبت به مقام معظم رهبری میرسد.
عشق فقط عشق علی
ایشان بخشی از زمان سخنرانی خود را به شنیدن صحبتهای بانوان اختصاص میدهند تا فرصت بیشتری نصیب بانوان شود. در میان کلام رهبری، تکبیرگویان مترصد فرصت هستند و در مقاطع بیانات حسینیه این بار با نوای «مرگ بر اسرائیل.» به لرزه میافتد. به جز ردیف اول که بانوان سردمدار کشور نشستهاند، مردم عادی ترک و لر و بلوچ و تهرانی و شمالی پهلو به پهلو و پشت سر هم ردیف نشسته و سراپا گوش هستند. بعد همگی «عشق فقط عشق علی، رهبر فقط سید علی» سرمیدهند. مقام معظم رهبری در بیاناتشان نکاتی درباره خانواده و رسالت بانوان متذکر میشوند و شایستهسالاری را تنها ملاک واگذاری مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی به زنان و مردان میدانند.
به شوق سپیده دم
پیش از به گوش رسیدن نوای اذان ظهر، بیانات مقام معظم رهبری به پایان میرسد و جمعیت میان اشکها و لبخندها با احترام برمیخیزند و به شوق سپیدهدم و دیداری دیگر به سوی جایگاه راهی میشوند و اندکی بعد حسینیه را ترک میکنند. به هر فردی که از میانه در رد میشود، با احترام در پناه خدا میگویند و جمعیت را به صفهایی هدایت میکنند که به سفره اطعام صاحبخانه منتهی میشود. سفرهای که عطر و بوی غذای خانه پدری را. از آن پلوهای تازه دم که هر لقمه اش چنان سیرت میکند که دلت میخواد هر قاشقش را با طمأنینه زیر دندان مزه مزه کنی. انگار این خاصیت غذای خانه پدری است ساده اما با عصاره عشق.
نظر شما